پيامهاي ارسالي
+
چه نفاوتي ميکند آنســـــــــوي دنيا باشي…
يا فقط چند
کوچه آنطرف تر
پاي محبت که در ميان باشد دلتنگي دمار از روزگار آدم در مي آوردد…
پارسي نامه
95/1/15
نگارستان خيال
دلتنگي دمار از روزگار آدم در ميآورد
«خنده بازار»
بسي زيبا
bi del
@};- @};-
* راوندي *
اي که از کوچه تنهايي ما ميگذري ... گوش کن ناله ما از سر ديوار گذشت
+
دوره ي سعـدي و حـافـظ صحبـت از زُلـف تـو بـود
نوبـت دورانِ مـن شـد، روسـري سـر کـرده اي؟!
"احسـان پـرسـا"
گيسو کمند✘
94/11/9
+
باران باشد...
تو باشي...
يک خيابان بي انتها باشد...
به دنيا مي گويم خداحافظ !
«خنده بازار»
94/6/7
+
مـرا مي بينـي و هـر دم، زيـادت مي کنـي دردم
تـو را مي بينـم و ميـلـم، زيـادت مي شـود هـر دم...
به سـامـانـم نمي پـرسـي، نمي دانـم چه سـر داري
به درمـانـم نمي کوشـي، نمي دانـي مگـر دردم؟
"حـافـظ"
*:.نرگس بانو.:*
94/6/2
+
دوجين کار سرم ريخته،
اول بايد خورشيد را بايد به آسمان سوزن کنم
و بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد،
سپس باد ها را هل بدهم تا دوباره وزيدن بگيرند
وَ آنقدر با گل ها حرف بزنم، تا به ياد بياورند , روزي زيبا بوده اند...
بعد از تو اين دنيِا, يک دنيـــــــــا کار دارد, تا دوباره, دنيا شود .
والي کده
94/6/1
+
سر بگذار بر درد بازوان من
دست نگاهم را بگير
مرا دچارِ حادثه اي کن که با عشق نسبت دارد…
من . . .
عجيب از روزگار رنجيده ا
*:.نرگس بانو.:*
94/5/26